ناخودآگاه و تفسیر رویا
به گفتهی توفیق حکیم، نمایشنامهنویس و رماننویس مصری، پیشینهی این گرایش به در آمیختن سنتهای مختلف به دوران فتح سوریه به دست اسکندر و ترجمهی آثار فلسفی از یونانی به سریانی باز میگردد. در دوران فرمانروایی رُمیها، مصر یکی از مراکز آموزش و یادگیری بود و به همراه اسکندریه، آتن، و رم بخشی از جهان فکری عصر کلاسیک به شمار میرفت.
سپس، در مراحل ابتدایی عهد اسلامی، فلسفهی یونانی، به ویژه آثار افلاطون و ارسطو، با شور فراوان به زبان عربی ترجمه شد – امری که به پویایی فلسفهی هلنی کمک شایانی کرد. به باور حکیم، ایدههای یونانی در قالب فلسفهی اسلامی ریخته شد. این امر در آثار خود حکیم نیز مشهود است. او در آثار خود تراژدی یونانی و اسطورههای اسلامی را ترکیب میکند، تا به گفتهی خودش «دو ادبیات و طرز تفکر مختلف را در هم بیامیزد.» با در نظر گرفتن این گرایش به مدد جستن از سنتهای مشترک، عجیب نیست که در میانهی قرن بیستم اندیشمندان عرب برای ترجمهی آثار فروید از واژگان تصوف بهره گرفتند.
یوسف مراد، استاد روانشناسی دانشگاه و از مروجان سنت فرویدی و روانکاوی، در سال ۱۹۴۵ فرهنگی منتشر کرد که شامل معادل عربی اصطلاحات روانشناسی و روانکاوی موجود در زبانهای انگلیسی، فرانسه، و آلمانی بود. مفهوم «ناخودآگاهِ» فروید در این میان شایستهی توجهی ویژه است.
برای معادل عربی آن از واژهای مختص به ابن عربی، برگرفته از کتاب فصوص الحکم، استفاده شده بود: «لاشعور» (غافل، ناآگاه). نثر موجز و شاعرانهی آثار ابن عربی نه تنها برای قرنها خوانندگانش را شیفتهی خود ساخته بود، بلکه در قرن بیستم نیز اعرابِ هوادار فروید را مجذوب خود کرده بود. ابن عربی در فصوص الحکم، داستان ابراهیم را روایت میکند که خداوند در خواب بر او ظاهر شد و دستور داد تا فرزندش را قربانی کند. به گفتهی ابن عربی، خواب و رؤیا در «حضرت خیال» روی میدهد و محتاج تفسیر است.
بنا به روایت ابن عربی، خداوند به ابراهیم گفت: «تو رؤیایی را باور کردی»؛ و بنا بر برداشت ابن عربی، این خطای آشکارِ ابراهیم بود. خطای ابراهیم در این بود که به جای تفسیر رؤیا، معنای ظاهری آن را پذیرفت. یا به گفتهی روانکاو فرانسوی، ژان-میشل ایرت، دوراهی پیش روی ما این است که «آیا باید رؤیای خود را باور کنیم یا تفسیر؟» غفلت ابراهیم دقیقاً از آن روی بود که او نسبت به آنچه دید («تعبیر حقیقی رؤیا از نظر خداوند») ناهوشیار – لاشعور – بود، و در نتیجه ضرورتِ تفسیر را نادیده گرفت و معنای ظاهری رؤیا را پذیرفت.
ابن عربی مینویسد: در واقع «هیچگاه امری بر حق پوشیده نیست، اما بنده ضرورتاً از روابط امور ناآگاه است.» بعدها، مفسران عربِ فروید این نادانی را دال بر وجود ناخودآگاه در انسان دانستند.